محسن باکفی آزاد _ شاید آن روز که شاعران دنیای باستان در محافل و مجامع عمومی گرد هم جمع می شدند و به انشاد سروده هایشان می پرداختند، کسی گمان نداشت که در ازمنه بعد «هنر» و «ادب» به یک کالای مشمول عرضه و تقاضا تبدیل خواهد شد تا جایی که سخن از «صنعت فرهنگ» برود.

به گزارش کافه اقتصاد ، شاید آن روز که شاعران دنیای باستان در محافل و مجامع عمومی گرد هم جمع می شدند و به انشاد سروده هایشان می پرداختند، کسی گمان نداشت که در ازمنه بعد «هنر» و «ادب» به یک کالای مشمول عرضه و تقاضا تبدیل خواهد شد تا جایی که سخن از «صنعت فرهنگ» برود. ناگفته پیداست که ظهور چاپ و رواج نشر، یکی از علل موجبة این امر بود.

احتمالی قابل اتّکاست که انحصار مخاطب سبک کلاسیسم و حتّی مضامین مندرج در آن، در میان اقشار مرفّه نخستین گرایش فرآورده های فرهنگی به برخورداری مالی و قرار گرفتن در چرخة عرضه و تقاضا بوده است.

شعرای دربار، مواجب بگیر ملوک بودند و بالطّبع محصولاتشان نیز می بایست باب طبع پادشاهان باشد. گذر زمان و ظهور صنعت چاپ، در کنار اینکه عموم را از مواهب آثار هنرمندان برخوردار کرد، اقتضای صرف هزینه را نیز برای آن برخورداری سبب شد. در این رهگذر تحوّل سبک ها و مکاتب نیز به تبع تغییر قشر مخاطب لازم می آمد که به گواهی تاریخ، همانگونه نیز شده است.

اگر در برهه هایی هنرمندان بنا بر ذوق شخصی و بی چشمداشت، به عرضه آثارشان می پرداختند، دایرة مخاطبانشان نیز محدود بود امّا در ادامه گسترش مرزهای مخاطب، امر ارائه آثار و سرویس دهی به همة مشتاقان را در عمل غیرممکن کرد.

هزینه های چاپ و نشر، پیچیدگی زندگی مدرن و پررنگ تر شدن جنبة اقتصادی حیات عمومی در جوامع امروزی، همه باعث شد تا آثار ادبی و هنری نیز در زمرة محصولات تولیدی قرار گرفته، تولیدکنندگانش نیز به نوعی «کارگر» یا «سرمایه گذار» محسوب شوند.

امروزه برای دیدن یک «فیلم» یا «تئاتر» و یا حضور در یک «کنسرت موسیقی» باید مبلغ کلانی پرداخت کرد. همچنین است خرید یک «کتاب» و خواندن مجموعه شعر یا داستان. این ساز و کار عرضه و تقاضا، وجه تسمیة ظهور مفهومی به نام «صنعت فرهنگ» است. این اصطلاح نخستین بار در اثنای جنگ جهانی دوّم و توسّط منتقدان مکتب فرانکفورت از جمله: «هورکهایمر» و«آدورنو» مطرح و مورد نقد قرار گرفت.

آنها در ابتدا با این استدلال که عواقب گسترش صنایع فرهنگی، فرهنگ جامعه را تهدید می¬کند، آن را به مثابة دشمن جامعه و فرهنگ قلمداد کردند امّا امروزه صنعت فرهنگی یک مفهوم روشنگر است که ایده، نماد و نشانه های بی شماری را که محصول ذوق و خلّاقیت هنرمندان است، می تواند به شکل فرآورده های مادّی و سودده درآورده، به سراسر جهان صادر نماید.

نتیجه اینکه بهره مندی از محصولات فرهنگی که در روزگار کنونی امری ضرور محسوب می شود، رابطة مستقیمی با درجة رفاه اجتماعی دارد. به بیان دیگر فقط جوامع برخوردار از اقتصادی بسامان که در آن اقشار عمومی درآمدی مکفی دارند، می توانند به مبایعة فرآورده های فرهنگی بپردازند و از نتایج آن متمتّع شوند.

مباحثی هم چون پایین بودن سرانة مطالعه در ایران و عدم اقبال عمومی به گالری های نقّاشی، نمایشگاه ها و کارگاه های هنری، سینما و کنسرت های موسیقی بر اساس آنچه گفته آمد، می تواند توجیهی اقتصادی هم داشته باشد. یک بررسی درزمانی بین ادوار رونق و رکود اقبال عمومی به فرآورده های هنری و نسبت آن با شرایط اقتصادی دورة مزبور می تواند مؤیّد این مدّعا باشد.

بر طبق آنچه گذشت، اگر حیات جامعه را در گرو بسامان بودن حوزة فرهنگی بدانیم، باید دو بستر دیگر را هم برای تحقّق برنامه های فرهنگی فراهم کنیم: خصوصی سازی فرهنگی و شکوفایی اقتصادی.

  • نویسنده : محسن باکفی آزاد