سیدعبدالرحیم خلخالی؛ بزرگمرد عرصه فرهنگ و ادب کشور دیوان حافظ را در سال 1306 برای اولين بار در ایران تصحيح و چاپ کرد.

به گزارش کافه اقتصاد ؛ ثریا محمدی لورون( دبیر سرویس اجتماعی ) ؛ جغرافیایی که ما امروز آن را به نام استان اردبیل می شناسیم و از نظرگاه تاریخی قسمت مهمی از آذربایجان محسوب می شود، شخصیت‌های برجسته‌ای در سینه خود پرورده است که برخی از آنها از شهرتی ملّی و حتّی فراملّی هم برخوردارند. یکی از آنها 《 سید عبدالرحیم خلخالی》 است. بزرگ مردی که در خلخال زندگی می کرد و از نوادر روزگار بود و دریغا که در میان ما به اندازه قدرش، شناخته شده نیست. او از سیاست تا ادبیات و از روزنامه نگاری تا کتابفروشی، به هرکاری دست یازید، سرآمد بود.

وی در سال ۱۲۵۰ شمسی در زاویه ساداتِ خلخال به دنیا آمد و در خرداد ۱۳۲۱ درگذشت. البته برخی سال وفات او را ۱۳۱۹ نوشته‌اند. گذشته از ماه و سالِ آمد و شد، این درون‌مایه  غنی و اثربخشیِ حدود هفت دهه زندگی اوست که نامش را نزد اهل اندیشه، جاوید کرده است. پس از آنکه تحصیالت مقدماتی را در زادگاهش آموخت، به رشت رفت و در فقه و فلسفه و اصول و ادب پارسی و تازی، دانشی گران اندوخت. سپس راهی تهران شد و با سودای آموختن زبان فرانسه در مدرسة معروف ( آلیانس ) نام نوشت. به میزان تبحر فنی و تخصص علمی او از آنجا میتوان پی برد که بدانیم کسی چون ( ابراهیم پورداود) شاگرد او بوده است.
دوران اقامت در تهران و رفت وآمد به محافل و مجالس مختلف، از او مشروطه خواه کوشنده ای ساخت که به اصول و اساس دموکراسی از بُنِ جان باور داشت و همین ایمان راسخ، همراه با راستی در گفتار و کردار او را به همپایه گی و همنشینی با بزرگانی چون ( ملک‌المتکلمین)، ( میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل) ،(  تقیزاده) و دیگران راه بُرد و تا عضویت در ( کمیته انقالب ملّی مشروطه ) برکشید.
خلخالی برای نشر اندیشه‌های آزادی خواهانه و استقرار مشروطه، روزنامه‌نگاری را برگزید و ابتدا، سردبیری روزنامه‌های ( کاوه آهنگر) و ( صوراسرافیل) را بر عهده گرفت و پس از صدور فرمان مشروطیت، به انتشار روزنامه ( مساوات) پرداخت. این روزنامه در دوران ( محمدعلیشاه) انتقادات تندی علیه مشی او و اقدامات ضدمشروطه‌اش منتشر می‌کرد. به موازات مساوات، روزنامه علمی‌ادبی (پروین) نیز با مدیریت و هزینه او منتشر می‌شد.
پس از به توپ بسته‌شدن مجلس، مخفیانه از تهران خارج شد. در تعرض مخالفان مشروطه به خانه‌اش، همسر و فرزندانش کشته شدند. ناگزیر مدتی به قفقاز رفت. در آنجا با (عبدالرحیم طالباُف) آشنا شد و از او تأثیر پذیرفت. پس از برافتادن محمدعلیشاه به تهران برگشت و پس از استخدام در وزارت دارایی، به ریاست دیوان محاسبات رسید. در دوران پهلوی اول، مورد اعتماد ( علی‌اکبر داور) بود که امیرکبیر عصر خوانده میشد و او در دوران تصدی ( عدلیه) و سپس ( مالیه) ، خلخالی را به سمت‌های مهم گماشت.
جنبه‌های فرهنگی و ادبی شخصیت خلخالی از خدمات درخشان سیاسی و اجتماعی‌اش هم برجسته‌تر است. نخستین آثاری که از (تولستوی) به فارسی ترجمه شده، کار اوست. او چاپ معتبری از ( سیاستنامه) خواجه نظا‌م‌الملک را منتشر کرده، در تدوین و نشر چند اثر مهم با (مجتبی مینوی) همکاری داشته و ( لغت فرس) اسدی توسی، به تصحیح اقبال آشتیانی را با تأمین هزینه از محل وجوهات اهدایی نیکوکاران فرهنگ‌دوست به چاپ رسانده است. خلخالی علاوه بر نوشتن چندین نمایشنامه، ( نوروزنامه) خیام و ( ادبالوجیز للولدالصغیر) ابنمقفع را تصحیح و ( شارل و عبدالرحمن)  نوشته جرجی زیدان را ترجمه کرده است. سعید نفیسی ضمن اذعان به اینکه دکان کتابفروشی خلخالی واقع در ناصرخسرو، مرجع او و شمار بسیاری از ادبای آن عصر بوده و او کتابهای گرانبها را بی‌چشم‌ داشت، به آنها امانت می‌داده، در توصیف او گفته است: ( مردی با جثه درشت بود که به دلیل ضعف و التهاب چشمانش، به زحمت میتوانست بخواند و بنویسد؛ ولی مرد پرکاری بود و با همان چشمان ضعیف کارهای مهمی از پیش برده است…)
شاید بتوان گفت مهمترین و ماندگارترین شاهکار خلخالی که سهم بزرگی بر گردن ادبیات ایران‌زمین دارد، تصحیح و انتشار قدیم ترین نسخه دیوان حافظ برای نخستین بار است. اگر حافظ، شاعر ملّی و به تعبیری بجا ( حافظة ماست)  که دیوانش همراه با قرآن، در خانة هر ایرانی یافت می شود، باید بدانیم به جهان ایرانی و ادبیات فارسی، بی اغراق و تعارف، این گنجینه و پشتوانه را از قِبَل اهتمام خلخالی دارد. او بود که در عالم حافظ شناسی آستین همت بالا زد و نخستین سنگ این بنا را گذاشت. ارزش کار او آنجا هویدا می‌شود که بدانیم حتی امروز هم که مشهورترین و در دسترسترین نسخه دیوان حافظ، همچنان تصحیح شادروانان غنی و قزوینی است، آنان حافظِ خلخالی را به علل مختلف از جمله نزدیکی زمان استنساخ به عصر شاعر، به عنوان نسخه اساس برگزیده و در مقدمه کتاب نیز بدان اشاره کرده‌اند.
هرچند در روز درگذشت آن مرد بزرگ، جز خانه‌ای محقر و چند جلد کتاب، چیزی از او به ارث نماند، اما میراثی بزرگ و گران در ادبیات فارسی از او برجای مانده که هرگز زیر غبار زمان فراموش نخواهد شد.